پسری شبیه کریس!
بیست و شش سال پیش در چنین روزی، فرزند چهارم خانوادۀ مادری مان قدم به این دنیا گذاشت و مادرجانمان نام محسن را بر او نهاد... و بعد از این که ما به این دنیا آمدیم این آقا، "دایی محسن" نام گرفت... کودکی خوش خنده، خوش قلب، خوش برخورد، و با پشتکارِ بسیار در انجامِ کاری که بر عهده اش قرار می گرفت... فاصلۀ سنی دایی محمد و دایی محسن مان خیلی کم بود و آن دو با هم بزرگ شدند و خاطراتِ مشترک بسیاری با هم دارند... از زمانی که مادرمان در مقطع لیسانس فارغ التحصیل شد روابط نزدیک تری بین دایی محسن و مادرمان برقرار شد و دایی محسن شد سنگ صبور و رفیقِ شفیقِ مادرمان.... و این گونه شد که دایی محسن بعد از انجام خدمت سربازی، شد دوست صمیمی و همکار و شر...